وقتي كارت دعوت به دستمان مي رسد از همان زمان، فكر و خيال ميهماني به ذهنمان مي افتد و مي دانيم كه بايد لباسي در شان مراسم و صاحب خانه اش بپوشيم و اينجاست كه مشخص مي شود هر ميهماني از قبلش آغاز مي شود ؛ از زماني كه به آمادگي ها فكر مي كنيم و به چگونه رفتن ها؛ كه اگر از قبل آماده نباشيم و خود را مهيا نكنيم در لحظه آخر دست و پايمان را گم مي كنيم و آخر هم بدون آمادگي قدم در مجلس دوست مي گذاريم.

كارت دعوت را اول ماه رجب به دستمان داده اند و خبرمان كرده اند كه به مجلس كريم دعوتيم و اين مجلس هم با همه مجالس و ميهماني ها متفاوت است كه سفره اش گسترده است و دستان پر سخاوتش بخشنده و در تنعم هم هيچ محدوديتي نيست كه تنها بايد طالب باشيم و دست در دستانش گذاريم.

و اين عادت بد ماست كه همه چيز را براي لحظات آخر مي گذاريم و به رسم عادت مآلوف باز هم خيلي هايمان گذاشته ايم جسم و روح مان را روزهاي آخر نرسيده به ميهماني آماده كنيم.شعبان ماه پيامبر رحمت(ص) در حالي غروب هاي آخرش را سپري مي كند كه ما همچنان مهيا نشده ايم .

مي خواهيم به مجلس  كريمي برويم كه در طول سال كمتر در خانه اش را زده ايم و كمتر گوش به صدايش سپرده ايم و كمتر نگاه به ملكوتش دوخته ايم و اين است كه آزارمان مي دهد كه با چه رويي برويم و كوبه را به صدا دربياوريم.

اما مي گويند روزي پيامبر(ص) در مسير خود غلامي را مي بيند كه با ناراحتي گوشه اي نشسته و نگران است. وقتي علت را جويا مي شوند؛ غلام مي گويد كه براي كاري از منزل خارج شده و غيبتش زياد شده و رويي براي بازگشت ندارد. پيامبر رحمت(ص) دست غلام را مي گيرد و به در خانه مرد مي رود. غلام كه سر به زير انداخته سخني نمي گويد و ارباب كه وجود مبارك پيامبر را مي بيند تاخير غلام را مي بخشد و به يمن قدوم دردانه عالم او را آزاد مي كند.

ما هم در حالي به ميهماني خدا نزديك مي شويم كه تاخيرمان زياد شده و مدت هاست كه سراغي از اربابمان نگرفته ايم. هرچند كه او بخشنده است اما رويي برايمان نمانده و اي كاش در آخرين روزهاي ماه شعبان دست به دستان صاحبش مي داديم تا وساطت مان كند تا بلكه از قيد و بند دنيا آزادمان كند و از اين پس بندگي كنيم خداي دوست داشتني مان را.